کد خبر: ۸۹۹۱
۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۰

تفاوت‌ تشک‌ها از نگاه حلاج قدیمی خيابان عبادي

در راسته بولوار عبادی به سراغ یکی از قدیمی‌های محله می‌روم، زیراندازی پهن کرده و نیمی از فضای پیاده‌رو را به خود اختصاص داده، از دور ملافه سفیدی نمایان است که در آن پنبه‌ها هنوز جای خود را پیدا نکرده‌اند.

یادش به‌خیر زمانی‌که حیاط خانه پر می‌شد از پنبه‌های حلاجی شده و صدای دنگ دنگ دسته چوبی پنبه‌زنی که تمام فضای خانه را پر می‌کرد. حیاط خانه مان پر از پرز‌های سفیدرنگ می‌شد، باباحیدر پنبه‌زن، تمام ریش‌های سفیدش با پرز‌های پنبه یکرنگ می‌شد و صورت جالبی پیدا می‌کرد.آن وقت‌ها من کنار پنجره می‌نشستم و همراه با کوبش دستان بابا حیدر به کمان حلاجی این آهنگ را زمزمه می‌کردم.

 پن پن پنبه، پن پن پنبه... یادش به‌خیر مشاغل قدیمی که باعث نزدیکی مردم محله‌ها با پیرمرد‌ها و کسبه قدیمی می‌شد، ایجاد رابطه‌ای صمیمی، خوردن چای در استکان‌های کمرباریک و خاطرات زیبای دیگری که هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم.

در راسته بولوار عبادی به سراغ یکی از قدیمی‌های محله عبادی می‌روم، زیراندازی پهن کرده و نیمی از فضای پیاده‌رو را به خود اختصاص داده، از دور ملافه سفیدی نمایان است که در آن پنبه‌ها هنوز جای خود را پیدا نکرده‌اند. پیرمرد یک ضرب چوب دستی‌اش را به ملافه سفید می‌کوبد، برایم جالب است نسبت به کهولت سنی که دارد، آن‌قدر خوب می‌کوبد که انگار روز اول کارش است. 

 جلو می‌روم و از او می‌خواهم دقایقی وقتش را به من بدهد. او هم بدون هیچ بهانه‌ای قبول می‌کند و مرا به داخل مغازه‌اش راهنمایی می‌کند تا روی تنها صندلی مغازه‌اش بنشینم. فضایی کوچک که با ملافه‌های پر از پنبه پوشانده شده و تا سقف بالا رفته، دستگاه پنبه‌زنی قدیمی به دیوار آخر مغازه‌اش چسبیده که بیشتر شبیه شیئی قدیمی در موزه است.

روی چند لحاف که تازه پنبه در آن ریخته شده، مقابلم می‌نشیند و با توجه به سفارش‌ها و عجله‌ای که دارد، از من می‌پرسد، چقدر طول می‌کشد؟ سعی می‌کنم با سرعت بیشتری با او صحبت کنم تا زیاد مزاحم کارش نباشم. او که از ۵۵‌سال پیش در این مغازه کوچک کار می‌کند. برایم از قدیم می‌گوید: حدود ۵۰‌سال قبل پنبه‌زنی در خانه‌ها یا داخل کوچه به وسیله کمان حلاجی انجام می‌شد، کار با کمان سخت بود و ما اذیت می‌شدیم، اما فضای محله، نزدیکی مردم و رابطه‌ها باعث می‌شد سختی کار به حداقل برسد، محله‌های قدیم هم عالمی داشت. لبخند می‌زند و به فکر فرو می‌رود.

تا ۵۰‌سال قبل پنبه‌زنی در خانه‌ها یا داخل کوچه به وسیله کمان حلاجی انجام می‌شد

از او می‌پرسم امروز چطور پنبه‌ها را حلاجی می‌کنید و از اینکه الان در جایی ثابت هستید رضایت دارید؟ می‌گوید: خدا را شکر با دستگاهی که حدود ۳۳‌سال قبل برای راحتی کارم خریده‌ام، دیگر نیازی به رفت و آمد و مصرف نیروی جسمی‌زیاد برای حلاجی پنبه‌ها ندارم.امروز با نبود این دستگاه، کار برایم سخت می‌شود. نگاهی دوباره به دستگاه پنبه‌زنی‌اش می‌اندازم.

همچنان که مشغول کار است، از او می‌خواهم تا از خاطراتش بگوید و او این‌طور می‌گوید: تا به حال دوبار مغازه‌ام آتش گرفته، یک بار به خاطر چراغی که در مغازه برای گرم کردن روشن کردم و دومین بار از جرقه‌ای که توسط دستگاه پنبه‌زنی قدیمی‌و اتصالی سیم‌هایش به وجود آمده بود.

دیوار‌های مغازه کوچکش که به خاطر آتش‌سوزی سیاه شده، با پنبه‌های سفید تضاد جالبی ایجاد کرده است. همین‌طور که صحبت می‌کنیم، پسری تقریبا ۱۷ ساله، چوب‌دستی بدون استفاده روی تشک سفید وسط پیاده‌رو را برمی‌دارد و مشغول کوبیدن پنبه‌ها می‌شود. آقارمضان می‌گوید: نوه‌ام است که تابستان‌ها و اوقات بیکاری‌اش می‌آید و به من کمک می‌کند.

او می‌گوید: چند سالی است که همه برای دوخت تشک، پارچه سفید می‌آورند، شاید این کار به دلیل امکاناتی که امروزه داریم و رعایت بهداشت باشد.
از او می‌خواهم از مقدار پشمی که در هر تشک استفاده می‌کند بگوید و او با اشاره به تفاوت قدیم و حال می‌گوید: مقدار پشم داخل تشک هر چه کمتر و با‌کیفیت‌تر باشد بهتر است،  قدیم مقدار پشم‌ها زیاد بود، حدود پنج کیلوگرم پشم برای هر لحاف آن هم به خاطر گرم‌شدن و سلیقه مردم به کار برده می‌شد، اما امروز این مقدار به سه کیلوگرم رسیده است.

درباره تعداد لحاف و تشک‌های سفارشی عروس و داماد‌ها می‌پرسم و او می‌گوید: قبلا ۲ تا ۳‌دست رختخواب سفارش می‌دادند، اما الان کمتر شده حتی بعضی‌ها هم دیگر لحاف‌های قدیمی‌را دوست ندارند و ترجیح می‌دهند از لحاف‌های حاضر و آماده استفاده کنند، به قول معروف «نو که می‌آد به بازار، کهنه می‌شه دل آزار.»

برگه‌های یادداشتم پر می‌شود از نوشتن خاطرات این پیرمرد لحاف‌دوز خیابان عبادی، در این لحظه صدایش در‌می‌آید و می‌گوید: بس است دیگر، خیلی زیاد شد، همه را گفتم! از او می‌خواهم آخرین سؤالم را نیز جواب دهد و او با لبخند قبول می‌کند، می‌پرسم تفاوت قیمت دوخت مثلا یک تشک آن زمان و حالا چقدر است؟ می‌گوید: آن زمان هر تشک را پنج‌تومان می‌دوختم و امروز بیش از ۱۰‌هزار تومان که البته این نرخ با توجه به تورم و موقعیت زمانی فرق کرده است.

دیگر نمی‌خواهم بیش از این وقتی که با مهربانی به من داده را بگیرم. در‌حالی‌که به دست‌های هنرمندش که با سوزن لحاف‌دوزی، طرحی زیبا را روی یک لحاف براق صورتی انداخته نگاه می‌کنم، از مغازه‌اش بیرون می‌آیم و فکر می‌کنم شاید طرح یک گل زیباست یا...



* این گزارش ۲۴ فروردین ۱۳۹۲ در شماره ۵۰ شهرآرا محله منطقه دو چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44